حسینحسین، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

حسین پسر خوبم

موبايل جديد مامان

مامان خانم مي ره گوشي جديد به نام خودش بكام پسر گلش بخره چرا چون گوشيش داغون شده ولي مي خواد چيزي بخره كه به درد پسرش هم بخوره خلاصه چند ماه كار مي كنه پولاشو جمع مي كنه و يه گوشي 5 اينچ مي خره حالا گل پسر مامان از خود مامان بهتر با گوشي كار مي كنه و به مامانش ميگه " به   اين دسسسسسسسسستتتتتتتتتتتتتتت نزن" دنيا رو مي بيني چپكي
14 ارديبهشت 1393

بازي تنيس

وقتي كه فيلم تنيس ژاپني كه عيد پخش ميشد رو براي گل پسرم گذاشتم كلي به تنيس علاقه مند شده و وقتي راكتش كه تو خونه داشتيم ديد ديگه هيچي ديگه مجبورم هر روز كلي باهاش بازي كنم جالبه كه خوب هم بازي مي كنه از هر چند تا يكي دو تا شو درست مي زنه خلاصه اينكه تلاش خوشگل مامان قربونش برم قابل تحسينه
13 ارديبهشت 1393

كوهنوردي

هفتم هشتم عيد بود كه رفتيم پارك جمشيديه هوس كوهنوردي به سرمون زده بود و خدا رو شكر كه بابا محمد هم استثناً حالشو داشت از اون مهمتر خاله فرزانه كه هيچ وقت خسته نميشه هم ما رو همراهي مي كرد وقتي پاي كوه رسيديم گفتيم برگرديم كه خوشگل مامان ميگفت بريم بالا بالا خيلي جالب بود كه خسته نشده بود هيچ علاقه مند هم به بالاتر رفتن هم داره اين ژنش ديگه به من رفته قربونش برم
7 ارديبهشت 1393

خريد كفش نو

بالاخره بعد از كلي كلنجار راه خريد كفش جديد براي ماماني گل پسر شديم چراكه اولش حدود دو ماه پيش اصلاً حاضر نبود كفش جديد پاش كنه ولي حالا برعكس خيلي خوشش اومده بود و دوست نداشت كفش جديد رو دربيارم بعد از اينكه يه كتوني آبي اديداس خريد كرديم مي گفت بريم بيرون و كفش رو از پام درنياريد وقتي هم رفتيم بيرون موقع راه رفتن همش به پاهاش نگاه مي كرد حسابي تابلو بود كه نوي وقتي هم رفتيم داخل ماشين هميشه اول كفشاشو درمي آورديم ولي نذاشت كه اينكارو بكنم و داخل ماشين ايستاده بود و همش مي گفت: چه خوگشله چه خوگشله راستي سايز پاي عشق مامان هم 27 بود روز جمعه 16 اسفند  
21 اسفند 1392
1